آقا سلام. تکیلفم روشن! حرف زیادی نمی زنم! اما چند لحظه! به قدر یک گله کوچک، نه از شما، از خودم!

به روی سیاهم نگاه نکن، دلم را شکسته آوردم، تکه تکه هایش را از توی بازار، از نگاه های ناپاک ، از سبک شمردن  نماز، از بیخیالی نسبت به امر به معروف ، از عدم نهی از منکر، از مجالس غیبت و گناه و از غیره و غیره جمع کردم و آورده ام !

چسباندش سهم شما!

بچسبانی اما کامل نمی شود، بدان همه دلم را در گناه نشکسته ام، یادت هست پارسال کنار پنجره فولاد برات عاشقی دسته جمعی بهمان دادی. دعا کردم همه دوستانم برن خادمی اگه شد منم برم ! جایتان خالی ....

بگذریم، حال برگشته ام! حیف!  زودخراب شد ، چه زود شکست!

 آن تکه هایی که نیست را در کانال کمیل جا گذاشته ام! آن جا شکست! جمعش نکردم. گذاشتم بماند شاید آن دنیا شهادت دهد که من هم ذره ای دلم برای غیر دنیا شکسته !

اقا خیلی دلم برایتان تنگ شده است. دوست دارم دوباره بیام حرم جلوی پنجره فولادت برات خادمی امسال روهم بگیرم...

           

         اللهم ارزقنا خادم الشهدا،اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک