روزگار جبهه ها یادش بخیر

توی عملیات رمضان،
ته صف جیره آب ایستاده بودم
بهم آب نرسید!
بغل دستیم لیوان آب رو داد دستم.
گفت:من زیاد تشنه ام نیست،نصفش رو تو بخور.
فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم:
از فلانی یاد بگیرید،
دیروز نصف آب لیوانش رو داد به من.
یکی گفت:
لیوانا همش نصفه بود!!!
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 14:46 توسط گمنام
|
پهلوانی شجاع٬مداحی دلسوخته٬معلمی فداکار٬کشتی گیری قهرمان٬رفیقی دلسوز٬فرماندهی پر تلاش٬استاد تهذیب نفس٬وانسانی عاشق خدا٬...