خاطره شهدا
هواي سرد براي همه بود،
دستکش براي يک نفر
ازاول ستون شروع مي کرديم نوبتي مي پوشيديم،
دستهايمان که يه کم گرم ميشد مي داديم به نفر بعدي

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 23:16 توسط گمنام
|
پهلوانی شجاع٬مداحی دلسوخته٬معلمی فداکار٬کشتی گیری قهرمان٬رفیقی دلسوز٬فرماندهی پر تلاش٬استاد تهذیب نفس٬وانسانی عاشق خدا٬...